یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود به جز خدا چندتای دیگر هم بودند که بیشتر از خود خدا ادعای خدایی می‌کردند. خدا هم نه تنها با آن‎ها مشکلی نداشت بلکه چون در میان آن همه کار و گرفتاری و حرف‌‎هایی که پُشت سرش می‌زدند، موجبات خنده و شادی‌اش فراهم می‌شد، یک جورهایی دوستشان هم داشت.

توی همین گیر و دار یک مکان پر درختی بود که همه بهش می‌‎گفتند جنگل. توی این جنگل جک و جانورها داشتند زندگی‌‎شان را می‎‌کردند که ناگهان یک بُز شعار “آزادی” سر داد و فضای جنگل را ملتهب کرد. ماجرا این بود که قوانین جنگل که از سوی سلطان جنگل وضع شده بود اجازه نمی‌‎داد که بُزها از شاخ‌‎هایشان در هر جای استفاده کنند و این بُز بنا به دلایلی نامعلوم خواستار استفاده بی‌رویه از شاخ‌هایش بود. این قانون را کرگدن پس از این‎که با شاخش دخل شیر پوشالی که سلطان قبلی جنگل بود را جا آورده بود و به سلطانی رسیده بود، وضع کرده بود. بُز به کلاغ که خبرنگار رادیو جنگل بود و در جمع هواداران پر شورش گفت:

«کسی که خودش با شاخ به سلطانی رسیده است، نمی‎‌تواند قانونی وضع کند که استفاده از شاخ را برای بُزها ممنوع کند. این عدالت نیست. ما بُزها نیز باید بتوانیم شاخ‌هایمان را که نعمت خدادادی هستند را در هر جایی که صلاح دانستیم فرو کنیم. ما بُزها مالک شاخ‌‎های خودمان هستیم و هیچ‎کس حق ندارد برای شاخ‌‎های ما قانون وضع کرده و تعیین و تکلیف کند. این توهین به ما بُزها است. اراده‎‌ی شاخ‌های ما باید به دست خودمان باشد. خدا را چه دیدی شاید یکی از ما توانست با شاخش دخل کرگدن را بیاورد و حتی به سلطانی نیز برسد.»

بُز و هوادارانش با نوشتن شعارهای «بُز، شاخ، آزادی» و «بُز، آزادی، جنگل»، تجمعات پراکنده‎ای را در نقاط مخلتف جنگل بر پا کردند و در این میان چند بُز که به هیجان آمده بودند شاخ‌هایشان را در هر جایی که توانستند فرو کردند. متاسفانه راقم این سطور، به دلیل رعایت عفت عمومی، از بیان جزییات خصوصی این واقعه، به شدّت معذور است. چند تا از حیوانات جنگل و خانواده‌هایشان که با شاخ بُزها مورد انواع و اقسام آزار و اذیت قرار گرفته بودند در محکومیت اقدام مذبوحانه‌ی بُزها، تجمعاتی را برگزار کردند.

فیل‌ها و مورچه‌خوارها نیز وقتی از ماجرای بزها با خبر شدند، تجمعاتی را برگزار و با سر دادن شعار «فیل، خرطوم، آزادی» و «مورچه‌‎خوار، خرطوم، آزادی» خواستار حذف فوری قانون محدودیت استفاده‎ از خرطوم شدند!

راسوها نیز وقتی از ماجرای بزها و فیل‌ها با خبر شدند، تجمعاتی را برگزار و با سر دادن شعار «راسو، گاز، آزادی» خواستار حذف فوری قانون محدودیت استفاده‎ از گازهای غیر گلخانه‌ای‌شان شدند!

مارها نیز وقتی از ماجرای بزها، فیل‌‎ها و راسوها با خبر شدند، تجمعاتی را برگزار و با سر دادن شعار «مار، نیش، آزادی» خواستار حذف فوری قانون محدودیت استفاده‎ از نیش شدند!

خرها و گورخرها وقتی از ماجرای بزها، فیل‎‌ها، راسوها و مارها، با خبر شدند، تجمعاتی را برگزار و با سر دادن شعار «خر، جفتک، آزادی» خواستار حذف فوری قانون محدودیت استفاده‎ از جفتک شدند!

به دلیل برگزاری این تجمعات، سایر حیوانات جنگل از کار و زندگی افتاده بودند. پرنده‎‌ها از ترس گزیده شدن، از لانه‌سازی و تخم گذاشتن منصرف شده بودند. سگ‌های آبی دیگر ازدواج نمی‌کردند و دست از سدّسازی برداشته بودند. ترس تمام حیوانات جنگل را فرا گرفته بود. می‎‌ترسیدند هر آن شاخ یک بُز در جایی از بدنشان فرو برود. می‌‎ترسیدند هر آن با خرطوم ناجوانمرادنه‌ی یک فیل روبرو شوند. می‌‎ترسیدند هر آن با نیش ماری گزیده شوند. می‌‎ترسیدند هر آن با گاز انتشار یافته از سوی راسویی و یا با جفتک خری به دیار باقی شتافته شوند! در میان خود برگزارکنندگان تجمعات جنگلی هم عدّه‌ای از عده‌ا‎ی دیگر هراس داشتند و از جفت‎‌گیری و خواب و خوراک افتاده بودند. مثلاً بزها از فیل‎‌ها، راسوها، مارها و خرها، هراس داشتند. فیل‌ها از بزها، راسوها و خرها. خرها از راسوها، مارها، بزها و فیل‎‌ها. راسوها از بزها، خرها، مارها، فیل‌ها و مارها از خرها.

وقتی گزارش اتّفاقات افتاده به کرگدن رسید. دستور داد که بُزی که برای اولین‌بار جنگل تحت فرمان او را به التهاب کشانده است، آزمایش خون بگیرند. ماموران کرگدن که انتظار داشتند کرگدن دستور دستگیری و اعدام آن بز و بزهای همراهش را صادر کند، از این دستور اظهار تعجب کردند ولی وقتی چشمشان به شاخ کرگدن افتاد، حرفشان را به همراه آب دهانشان قورت دادند.

ماموران بُز را دستگیر و به مجهزترین آزمایشگاه جنگل بردند. در آن‎جا چند پشه از بُز خون گرفته و مورد آزمایش دقیق قرار دادند. ماموران رئیس آزمایشگاه که یک خفاش بود را خیلی محترمانه برای تشریح نتیجه‌ی آزمایش نزد کرگدن بردند. خفاش به کرگدن گفت که حرکت‌های بُز ناشی از وجود یک ماده‌ی مخدّر در خون بز است. کرگدن پرسید ماده مخدّر چه کوفتی است. خفاش برای او توضیح داد. کرگدن پرسید آن ماده‌ی مخدّر چگونه وارد خون بز مذبور شده است؟ خفاش هم گفت این ماده‌ی مخدّر از طریق استعمال علف، وارد خون بز شده است. کرگدن با تعجب گفت که چند هزار سال است که بزها علف می‌‎خورند ولی این‎‎جور حرکت‎‌‌ها از آن‌ها سر نزده است. چگونه این بز با خوردن علف برای جنگل ما شرّ درست کرده است. خفاش گفت که سلطان کرگدن، علف داریم تا علف. این علف که نام اصلی‌اش ماری‎جوانا است حاوی یک نوع مادّه‌ی مخدّر است که برخی انسان‎‌ها آن را کشت و با روش‌‎های خاصی استعمال می‌کنند. کرگدن پرسید که این علف در جنگل ما چه می‌‎کند؟ خفاش گفت ای کاش می‌‎پرسیدید که این انسان‌ها در جنگل ما چه می‌‎کنند؟ کرگدن پرسید جواب هر دو را بده. خفاش گفت برخی از انسان‌ها‎ی سودجو جنگل را نابود کردند و این گیاه را در آن کاشته‌‎اند تا با فروش آن پولی به جیب بزنند. احتمالاً بُز مذبور هم پایش به آن‎جا باز شده است و از علف آن‎ها نشخوار کرده است. کرگدن از بز که تحت کنترل شدید امنیتی ماموران بود پرسید که آیا تو جدیداً از جنگل بیرون رفته‎‌ای؟ بز با لکنت زبان اعتراف کرد که به دلیل مواجه شدن با کمبود علف تازه در جنگل، به بیرون از جنگل رفته و در آن‎جا علف تازه یافته و یک دل سیر خورده است و ابراز پشیمانی کرد.

کرگدن دستور داد تا در خصوص این موضوع شفاف‌سازی صورت بگیرد و یک قانون جدید هم وضع کرد که با اجرای آن جنگل مثل روزهای قبل از بُز (!)، آرام شد. متن آخرین قانون وضع شده از سوی کرگردن بدین شرح بود:

«استعمال هر نوع علف از سوی جانواران علف‎خوار جنگل، در بیرون از این جنگل، ممنوع و در صورت نقض این قانون، استعمال‌کننده به اشدّ مجازات محکوم خواهد شد.»

  • حُسن ختام:

دسته بندی شده در: