در این یادداشت، ابتدا دربارهی فیلم “پرواز فونیکس” نوشتهام و سپس بین پرواز انقلاب ۵۷ با مضمون فیلم پرواز فونیکس، مقایسهای انجام دادهام.
ایران
سندورمهای ناشناخته! (قسمت پنجم: شُلکاری)
بیایید قبول کنیم که همین پیچ و مهرهها، واشرها و فنرهای به ظاهر کوچکِ افتاده در کف کوچه و خیابانها نشان میدهد که ما به سندروم ناشناختهی دیگری به نام سندروم شُلکاری مبتلا هستیم. شُلکاری در تولید خودروهای با کیفیتی که جان سرنشینانش به آنها وابسته است. شُلکاری در ساخت خیابانهای استاندارد و بدون چاله و چوله. شُلکاری در سرویس دورهای وسائل نقلیه. شُلکاری در تعمیر خوردوهایی که به دست مکانیکها سپرده میشوند. شُلکاری در هزار و یک موضوع کوچک و بزرگ فردی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و… دیگر که یا صدایش درآمده است و یا دیر یا زود در خواهد آمد!
این دقیقاً همان چیزی نبود که میخواستیم! (طنز سیاهِ سیاهِ سیاه!)
زیر گنبد دودآلود! یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا، یک عالمه آدم زپرتی دیگر هم بودند که از خود خدا، بیشتر ادعای خدایی میکردند! یکی هم بود که اسمش دکتر جیمز بود. دکتر جیمز به غدد مقعدی سگها خیلی علاقه داشت. برای همین کلّی درس خواند و درس خواند تا اینکه بتواند تا روزی که زنده است، به غدد مقعدی سگها، دسترسی کافی داشته باشد… !
دولتی که باید مانند یک اسب بتازد ولی مانند یک گاو پرواری حتی حال تکان خوردن ندارد!
متاسفانه دولتهای ما همچون یک اسب چاق هستند که نه توان بالایی برای سواری دادن به مردم را دارند و نه قادر به دویدن با سرعت زیاد برای عقب نیفتادن از دیگر دولتهای جهان هستند. حالا اگر دست از تعارف برداریم باید بگوییم که دولتهای ما دیگر حتی به اسب چاق هم شبیه نیستند و بیشتر به یک گاو پرواری شبیه هستند که هر چقدر هم بودجهی کشور را میبلعند، سیرمانی ندارند و باز هم مقروض هستند و طلبکار.
کرمهای گلوگاه!
چرا هر کس و ناکسی نمیتواند هر کاری را به این بهانه که دوست دارد و دلش میخواهد انجام بدهد و کلمهی زیبای “آزادی” را در توجیه رفتارهای غیرقابل قبولش سر ببرد؟!
ووراریفیلیای اسرائیلی!
ویکیپدیا افاضات فرمودند که چون در دنیای واقعی کسی نمیتواند دیگری را از روی شهوت ببلعد، ووراریفیلیا را در اینترنت، در قالب داستانها، نقاشی و مانند اینها نشان میدهند. امّا ووراریفیلیای اسرائیلی، یک داستان فانتزی نیست!
چه خبر از سایز سینهی “نامی”؟! ?
هشدار در خصوص اینکه سطح دغدغۀ نسل امروز دارد در حد خطرناکی به ابتذال میل میکند که اگر مراقب نباشیم که متاسفانه حداقل تا الان آنطور که باید و شاید مراقب نبودهایم، عواقب این ابتذال گریبان کشورمان را بدجوری خواهد گرفت. ابتذالی که میتواند مسائل مهم مملکت را برای او بیاهمیت و فاقد ارزش افزوده جلوه دهد و مسائل پیش پا افتاده و مبتذل را برای او، مهم و قابل توجه جلوه دهد. ابتذالی که نه تنها دیگر نخواهد گذاشت شهید همّتها، شهید زینالدینها، شهید هادیها و شهید حججیها تکرار و تکثیر شوند، بلکه باعث میشود مورد تمسخر و هجو نیز قرار بگیرند.
این همه ناترازی از کجا آمد؟!
نمیشود که اهداف و آرمانهای یک انقلاب بلند و پُرمایه باشد و افرادی که قرار است انتخاب کنیم و به کار بگیریم تا به آن اهداف و آرمانها برسیم، پست و فرومایه باشند.
منقارشکن شونـد همه طوطیان هـنـد زین قند پارسی که به بیراهه میرود!!!
“آقای امید جلوداریان” سازندهی گزارشهای زبان معیار اخبار هشت و سی و آقای “حداد عادل” که سوراخ دعا را گم کردهاند، لطفاً بخوانند! بقیه هم بهتر است که بدانند!
سال ۱۳۹۲ مبلغ ۵۰۰ هزار تومان هزینه کردم تا چرخهای ماشینم بچرخد. سال ۱۴۰۲ مبلغ ۵۰۰ هزارتومان باید برای چرخیدن چرخهای دوچرخهام بدهم. و در تمام این سالها، مدام به این فکر کردهام که چرخهای زندگیام را چگونه باید بچرخانم؟!