هر چه سن آدمی بالا میرود، اجزای بدنش و اطوارهایش دچار تغییر میشوند. زانوها، آرتروز میگیرند. پاها پرانتزی میشوند. پوست، چروک میشود. چشم، ضعیف میشود. کمر قوز در میآورد. موها میریزند و یا سفید میشوند. دندانها میریزند. تمام حرکات و سکنات آدمی، دچار کهنگی میشود. اما، خنده، همچنان خنده باقی میماند.
در مورد یک کودک، نوجوان و جوان میتوانیم بگوییم آن کودک، نوجوان و جوان، دوید. ولی در مورد یک پیرزن و یا پیرمرد دیگر فعل دویدن خیلی مصرفی ندارد و تنها موجب تعجب و یا مضحکه است. همانطور که به راحتی میتوانیم بگوییم که یک پیرمرد یا پیرزن، قوز درآورده است ولی اگر بگوییم یک کودک، قوز درآورده است، موجب تعجب و مضحکهی همگان خواهیم شد. ولی بچهها میخندند. دخترها و پسرها میخندند. مردها و زنها میخندند. پیرمردها و پیرزنها نیز میخندند. همه در هر سن و سال و پُست و مقامی که باشند، میخندند.
دندانها مصنوعی میشوند. موها کاشته میشوند. انگشتها، عصایی را به یاری میگیرند. چشمها، عینکی را به کمک میگیرند و کمر قوز در میآورد. ولی خنده، همچنان همان خنده باقی میماند. خنده، دندان مصنوعی نمیگذارد. خنده، عصایی به دست نمیگیرد. خنده، ضعیف نمیشود و عینکی نمیزند. خنده، چروک نمیشود و کرم ضد چروکی نمیزند. خنده، قوز در نمیآورد. خنده، همچنان خنده باقی میماند و البته گریه نیز هم!
خنده و گریه، سن و سال نمیشناسند. فقط یک بهانهی خوب میخواهند. یک کودک همانقدر از ته دل میخندد و میگرید که یک کهنسال.
ای کاش تمام مردم دنیا بتوانند بخندند. از آن خندههایی که بوی گند تمسخر نمیدهند. از آن خندههایی که بوی خوش رفاقت و همدلی میدهند.