- وقتی به کلماتی نگاه میکنی که بیست و پنج سال از نوشتن آنها گذشته است.
امروز به صورت خیلی اتّفاقی، برگهای را پیدا کردم که تاریخ آن مربوط به پاییز سال هفتاد و هشت است. برای آن روزهایی که فکر میکردم کلماتی که مینویسم اینقدر قوی هستند که باید بروم بدهم به کسی که چند خیابان آنطرفتر خوشنویسی میکرد تا در ازای کمی پول، آنها را برایم با خط خوش، بر روی کاغذ تذهیب بنویسد. همانطور که میبینید این نوشته، از لحاظ ادبی، کمترین وزن و عمقی ندارد که هیچ، بلکه به شدّت ضعیف است. اما بعد از گذشت بیست و پنج سال، وقتی چندبار این نوشته را بازخوانی میکنم، به چند دلیل خوشحال میشوم و خدای عزیز را به شدّت شکر میکنم:
- دلیل اول: ارادتم به حضرت مهدی (عج) و شهدای گرامی و ثابتقدم ماندن در این ارادت، علیرغم پستی و بلندیهای شدید این چند سال و دغدغهمندیهای عجیب و غریب روزگار.
- دلیل دوم: اینکه هنوز هم دارم مینویسم. هیچ اتّفاقی باعث نشده است دست از نوشتن بردارم.
- دلیل سوم: سادگی، پاکی و زلالی افکارم در آن سن و سال.
- توجه:
با خودتان نگویید دستانداز الان تمام نوشتههایش بر روی کاغذ تذهیب، خوشنویسی شده است. خیر. بنده نود درصد نوشتههایم تا پیش از اینکه لپتاپی داشته باشم، بر روی کاغذپارهها و کاغذ باطلههایی نوشته شدهاند که از این ور و آنور پیدا کردهام. البته بعد از وجود لپتاپ، هم عادت نوشتن بر روی کاغذپارهها و کاغذباطلهها، قطع نشده است. پیشنویس و یا تیتر اکثر نوشتههایم در صفحهی ویرگول و در این سایت، ابتدا بر روی یک قطعه کاغذ نوشته شدهاند.
- حُسن ختام: