کتاب‌هایی مانند قرآن، نهج‌البلاغه، صحیفه‌ی سجادیه، نهج‌الفصاحه، معراج‌السعاده و سایر کتب دینی، مذهبی و معرفتی، در کنار کتاب‌هایی مانند مثنوی معنوی مولانا، دیوان حافظ، گلستان و بوستان سعدی، شاهنامه‌ی فردوسی و سایر کتب ادبی ماندگار، برای کسی که با آن‌ها انس و الفت داشته باشد، به منزله‌ی نرده‌های حصاری هستند که می‌توانند نفس سرکش و دیو درون او را به خوبی کنترل و مهار کنند.

متاسفانه هر چه روزگار به پیش می‌رود، خوراکی‌های ذهنی به واسطه‌ی رشد علم و تکنولوژی، به وفور بیشتری یافت می‌شوند. و به تبع آن، این حصارهای محکم و مطمئن معنوی بیشتر و بیشتر به حاشیه رفته و مهجور می‌شوند. پس وای به حال آن کسانی‌که در این دنیای وانفسا، برای به‌کنترل درآوردن نفس لوامه و دیو درونشان، هیچ حصاری تدارک ندیده باشند.

نکته‌ی دیگری که نباید از آن غافل شد، علاقه‌ی روزافزون انسان برای به محاصره درآوردن خودش با انواع و اقسام مظاهر مادّی است. انسان در میدان مسابقه‌ای قرار گرفته است که هرگز برنده‌ای نداشته و نخواهد داشت. مسابقه‌ای نفس‌گیر برای داشتن حساب‌های بانکی افزون‌تر، خانه‌ یا خانه‌های بزرگتر، خودروهای گرانتر و لوکس‌تر، طلاها، سکه‌ها، دلارها و سهام‌های بیشتر. مسابقه‌ی می‌خواهم، می‌خواهم، باز هم… ، هنوز هم… ، دوباره… !

و واعجبا که هر چه حصارهای مادّی، بیشتر و محکم‌تر شوند، حصارهای معنوی، کمتر و سُست‌تر می‌شوند. آن‌که خود را در محاصره‌‌ی معنویات در می‌آورد، کمتر به محاصره مادّیات در خواهد آمد. و آن‌که خود را در محاصره‌ی مادّیات در می‌آورد، کمتر به محاصره‌ی معنویات در خواهد آمد.

تاکنون دیده‌اید که دور بیابانی را حصار کشیده باشند؟ آری آن دل که صندوقی شده است برای ذخیره مال و منال بیشتر، همان بیابان بدون آب و علفی است که از حصارهای معنوی تُهی است.
هر چه حصارهای مادّی بیشتر و حصارهای معنوی کمتر، باغ دل ویران‌تر!

دیده‌اید که باغ‌های سرسبز و آباد، چه حصارهای محکم و مطمئنی دارند؟ آری آن دل که در گرو کاغذ و سیمان و آجر و خاک نیست، همان باغ سرسبز و آبادی است که برای جلوگیری از نفوذ هرگونه بیگانه‌ی درنده و به‌تاراج‌برنده‌ای، حصارهای معنوی محکم و مطمئنی در اطرافش دارد.
هر چه حصارهای مادّی کمتر و حصارهای معنوی بیشتر، باغ دل آبادتر!

  • یادداشت‌های مرتبط:

  • حُسن ختام: به نقل از کتاب “آواز خوش زندگی” نوشته‌ی “مسیحا برزگر”

زندگی را به آواز بخوان. تا می‌توانی بیشتر و بیشتر به اعماق دل خویش فرو شو. پای چوبین استدلال را به کلی کنار بگذار، بی‌پا و سر شو. گویی تاکنون چنین پایی سست و چوبین را نداشته‌ای. بگذار کاری که می‌کنی ترجمان قلب تو باشد. هرگز دست به کاری نزن، مگر آنکه با تمام وجود مایل به انجام آن باشی. هرگز کاری را صرفا به دلیل اینکه فکر می‌کنی درست است، انجام مده. هیچگاه از راه عقل صرف به آن حقیقت غایی نخواهی رسید.

اگر کسی وجود خویش را با هستی سهیم نشود، زندگی‌اش معنا نخواهد داشت. هرکس که به این دنیا پا گذاشته، آمده است تا ترانه‌ای را بخواند؛ ترانه‌ی زندگی خود را. پس زندگی را به آواز بخوان!

دسته بندی شده در: