کلمهی “دولت” در عنوان یادداشت و در متن به هیچوجه اشاره به این دولت و یا هیچ دولت خاصی نیست. و صرفاً در راستای انتقاد از شیوهی ادارهی مملکت توسط مسئولان اجرایی کشور، از آن استفاده شده است.
- دولتی که باید مانند یک اسب بتازد ولی مانند یک گاو پرواری حتی حال تکان خوردن ندارد!
یکی از بزرگترین دردسرهای دولتهای کنونی ایران چاق بودن آنها است. دنیای کنونی به مثابهی یک پیست اسبسواری میماند، و ما چارهای نداریم جز اینکه چهارنعل بتازیم تا از دیگران عقب نیفتیم. ولی متاسفانه دولتهای ما
همچون یک اسب چاق هستند که نه توان بالایی برای سواری دادن به مردم را دارند و نه قادر به دویدن با سرعت زیاد برای عقب نیفتادن از دیگر دولتهای جهان هستند. حالا اگر دست از تعارف برداریم باید بگوییم که دولتهای ما دیگر حتی به اسب چاق هم شبیه نیستند و بیشتر به یک گاو پرواری شبیه هستند که هر چقدر هم بودجهی کشور را میبلعند، سیرمانی ندارند و باز هم مقروض هستند و طلبکار!
- بچهمایهدارهایی که پشتشان به پول پدر پولدارشان گرم است!
خودروسازان دولتی که بیکیفیتترین خودروهای دنیا و در حقیقت ماشینهایی برای کُشتار مردم میسازند و همیشه دو قورت و نیمشان باقی است. باشگاههای فوتبالی که خرجشان را دولت دارد میدهد و همیشه مقروض و بیچاره و دارای حاشیه و اصطکاک هستند. و یک عالمه، موسسه، سازمان و کارخانجات دولتی که هیچکدام خرجشان به دخلشان نمیخورد و هر روز از گوشه و کناری، خبر افتادن تشت رسواییشان از بام دولت به گوش میرسد. چرا؟ چون پول نفت هست و هر جا هم که کم و کسری به وجود بیاید، دولت خرجش میکند تا سر و صداها بخوابد. پس نیازی به ایجاد رقابت برای ماندن و دوام آوردن از سوی هیچکدام از جاهایی که دولت در آنها مالکیت و نقش دارد، احساس نمیشود. مانند آن بچهمایهداری که خرجیاش را از پدر پولداش میگیرد و هیچ نیازی به اینکه برود دنبال یک کسبوکار و یا یادگیری یک مهارت، احساس نمیکند!
- به صحبتهای آقای “قدیری ابیانه” گوش دهید تا بیشتر متوجه منظورم شوید:
- دو منبع عظیمی که داریم مفت و مجانی به هدرشان میدهیم!
یک: به هدر دادن ذخایر و منابعی که برای نسلهای بعدی نیز است ولی ما از یک طرف با مصرف ارزان و بدون چارچوب آن و از طرف دیگر فروش ارزان آن برای سیر کردن این دولت چاقی که سیرمانی ندارد و قادر به راه رفتن نیست داریم به هدرش میدهیم.
دو: به هدر دادن این منابع جمعیت جوان میلیونی که باید به عنوان یک سرمایهی عظیم برای پیشرفت مملکت بهکارگیری شود ولی کمترین استفادهای از آنها نمیشود. نتیجه این میشود که نخبگانشان دست به مهاجرت زده و مابقی نیست یا صفحهی نیازمندیها را گز میکنند تا شغلی برای سیر کردن شکمشان بیابند و یا این که خیابانها را گز میکنند تا کمتر احساس بیکاری و بدبختی کنند. تعدادی هم خود را با مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی و یا دیگر ناهنجاریهای دردسرزا، سر خود را گرم میکنند. بعد هم جوری به فکر جوانسازی جمعیت افتادهایم که هر کس نداند انگار از تمام جمعیت جوان کنونی کشورمان استفاده کردهایم و حالا جوان کم آوردهایم!
- بخشی از یکی از حکایتهای گلستان سعدی:
پادشاهی چند پسر داشت، ولی یکی از آنها کوتاه قد و لاغر اندام و بدقیافه بود، و دیگران همه قدبلند و زیبا روی بودند. شاه به او با نظر نفرت و خوارکننده می نگریست، و با چنان نگاهش، او را تحقیر می کرد.
آن پسر از روی هوش و بصیرت فهمید که چرا پدرش با نظر تحقیرآمیز به او می نگرد، به پدر رو کرد و گفت:
ای پدر! کوتاه خردمند بهتر از نادان قد بلند است، چنان نیست که هرکس قامت بلندتر داشته باشد، ارزش او بیشتر است، چنانکه گوسفند پاکیزه است، ولی فیل مردار بو گرفته می باشد:
آن شنیدی که لاغری دانا
گفت بار به ابلهی فربه
اسب تازی وگر ضعیف بود
همچنان از طویله خر به
… اتفاقاً در آن ایام سپاهی از دشمن برای جنگ با سپاه شاه فرا رسید. نخستین کسی که از سپاه شاه، قهرمانانه به قلب لشگر دشمن زد، همین پسر کوتاه قد و بدقیافه بود، که با شجاعتی عالی، چند نفر از سران دشمن را بر خاک هلاکت افکند، و سپس نزد پدر آمد و پس از احترام نزد پدر ایستاد و گفت:
ای که شخص منت حقیر نمود
تا درشتی هنر نپنداری
اسب لاغر میان، به کار آید
روز میدان نه گاو پرواری
- حتی آن قدیمها هم فهمیده بودند که بهتر است کار را به مردم بسپارند:
به نقل از رساله «صنایع و معادن»، نوشته محمد ابراهیم بدایع نگار تهرانی، ۵ ربیع الثانی ۱۲۹۱
دولت در همه جا خالصجات دارد و همه روز به روز خرابتر است و نقصان فاحش در عمل آنها حاصل میشود. چه ضرر دارد که خالصجات را در عوض مرسوم و مواجب نوکرهای معروف معتبر خود بدهد و آنها را به موجب دستخط همایون و اطلاع محضر اعیان دولت و ملت اطمینان بدهد که اگر در آنها آبادی کنند و توفیری در عمل حاصل کند، خاص خود آنها باشد[و] دولت از آنها چشمداشتی نداشته باشد.
و بدیهی است هرچه رعیت معمور و آباد باشد، هر قدر نوکر ملی[توانمند] و صاحب چیز بشود، دولت معمور و آباد شده است. دولت ملی و صاحب چیز شده است. آبادی خالصجات دارالخلافه و تعمیر قنوات و بیوتات و قلعهجات و بذر و مساعده رعایا، البته پنجاه هزار تومان متجاوز خرج دارد. کیست که تحمل این مخارج گزاف را بکند. هر سال دیده شده است از ده هزار خروار الی سی هزار خروار و از ده هزار تومان الی سی هزار تومان به رسم تخفیف و کسر عمل و قلمداد مخارج از کیسه دولت بیرون رفته است و آنها هم خرابتر شده است و اگر این خالصجات در دست جمعی شد و حاصل آن را از خود بدانند و بر رسم اربابی و مالکیت در آنها عمل کنند و در آبادی آنها و تعمیر قنوات و احداث باغات سعی کنند و در انتظار حواله و کش مکش عمله اصطبل، عمله کالسکه خانه، عمله قاطرخانه و شتر خانه و سایر تحصیلداران دیوانی که ملاقات یکی از اینها و مزاحمات آنها و بیاحترامی آنها با ده هزارتومان منفعت برابری نمیکند، نباشد.
در دوسال قبل که دهات خالصه را متفرقه اجاره دادند، بیشتر از مستاجرین به جهت این مزاحمات و به جهت این ناملایمات وا گذاشتند و صرفنظر کردند. این پنجاه هزار تومان مخارج به سهولت خرج میشود و دو سال نمیگذرد این خالصجات که به نقد اقلا دو کرور به قیمت میآید، چهار کرور قیمت به هم خواهد رسانید و معلوم است هر چه بر آبادی آنها افزوده شد بر منافعش افزوده میشود و تمول مملکتی در افزایش خواهد بود و مردم آباد و معمور خواهند شد… و بر ما بندگان دعاگو[ی] دولتخواه لازم مینماید که معروض بداریم و اطلاع بدهیم و آنچه از مصالح دولت و فواید مملکت است بنماییم تا رأی جهان آرای همایون چه صواب و صلاح داند. «صلاح مملکت خویش خسروان دانند» از قدیم گفتهاند.
- توماس جفرسون: آن حکومتی بهتر است که کمتر حکومت کند!
امام خمینی (ره) به سپردن کارها به دست مردم تاکید داشت. رهبری نیز بارها و بارها روی این مسیله تاکید کردهاند. از رئیسجمهورها گرفته تا وزرا و مسئولین نظام به بهانههای مختلف، در سخنرانیهایشان میگویند که راه نجات اقتصاد کشور و مبارزه با فساد، واگذاری کارها به بخش خصوصی و مردم است. هفتهای نیست که در خبرها از لزوم اجرای قانون اجرای سیاستهای کلی اصل چهل و چهار قانون اساسی چیزی نشنویم. ولی تاکنون، در عمل اتّفاق چشمگیر و موثری نیفتاده است و همچنان میتوان رد پای دولت را در همهجا دید. در حالیکه دولت و حکومت باید امور را به بخش خصوص و مردم واگذار کنند و فقط نقش نظارتی داشته باشند.
- سند دیگری که نشان میدهد وقتی کار دست مردم باشد مملکت زودتر آباد میشود:
به نقل از روزنامه اعتماد ۲۲ آذر ۱۳۹۶ به قلم سیّد محمّد بهشتی
درسهای کتابچۀ جمع و خرج سنه ۱۳۰۴
کتابی که اخیراً با عنوان “کتابچه جمع و خرج سنه ی ۱۳۰۴ ” به همّت جناب بهمن بیانی تصحیح و توسط انتشارات مجلس منتشر شده، حاوی تفصیلی از منابع درآمد و مخارج دولتِ ایران یا بودجه ی رسمی کشور در دوره ناصری است. مطالعه این سند دست اول، منبع موثقی برای فهم بسیاری از آموزههای نظام سنتی ادارهی سرزمین ایران است. در این سلسله یادداشتها اندکی از این منظر به وارسی «کتابچه میپردازیم و در این یادداشت به اختلاف بزرگ میان ابعاد دولت آنروز و امروز.
۱۳۱ سال پیش بودجه دولت، نه کرور و دویست هزار یا کمتر از پنج میلیون تومان بود. آنوقت هر تومان معادل یک اشرفی یا سکه ای با ۱۸ نخود (سه و نیم گرم) طلای ۲۴ عیار ارزش داشت. با این ترتیب رقم بودجه سنه ۱۳۰۴ق با احتساب قیمت روز ۴۱ دلار برای هر گرم. چیزی کمتر از هفتصد میلیون دلار میشود که در مقایسه با رقم بیست و هشت میلیارد دلار سال جاری، چهل برابر کوچکتر است. حتی اگر نسبت جمعیت ایران در آن دوران که به تخمین نه میلیون نفر بوده را با جمعیت هشتاد میلیونی کنونی تعدیل کنیم باز هم تفاوتی پنج برابر را نشان میدهد؛ اختلافی که به هیچ رو قابل اغماض نیست. بررسی بیشتر نشان میدهد که غالب این بودجه تنها صرف دستگاه دربار و دیوان، قشون و نظام، و وزارتِ خارجه میشد؛ همانند آنکه امروز دولت تنها در نهاد ریاست جمهوری، وزارت دارایی و دفاع و خارجه و تعدادی اداره مثل تعزیرات حکومتی، نیروی انتظامی، ایرنا، و… خلاصه شود.
به واقع در نظامِ کهن اداره سرزمین ایران، از گذشتههای بسیار دور، دولت مرکزی در مسائل عمومی زندگی جامعه دخالت نمیکرد و دایره وظایفش محدود به تامین امنیت مرزها و راهها و زیستگاهها، اداره مناسبات برون مرزی، تضمین ارزش مادی پول رایج، و نظارت عالیه بر حسن اجرای قوانین شرع و عرف بود. در نتیجه کاری به کار آن نداشت که مردم چه میخورند یا چه شغلی دارند، و وضع بهداشتی و غیرهشان چگونه است بلکه تنها برای اخذ مالیات و سربازگیری به سراغشان میرفت و به همین دلیل ترجیح میداد هر چه بیشتر با واحدهای اجتماعی بزرگتر مثل یک ایل یا روستا یا شهر یا ایالت سر و کار داشته باشد تا هم از حجم کار خود بکاهد و هم سادهتر به مقصود برسد.
اما این وضع اصلاً به معنای آن نیست که جامعه بیسر و سامان بود. بلکه اغلب مسائل عمرانی، تعلیماتی، تولیدی، صنعتی، بهداشتی، اجتماعی، مذهبی، و معنوی تحت نظر نهادهای کهن و ساختارمند مدنی مثل محله، صنف، محضر شرع، خانقاه، وقف، نظام عرفی نقشهای اجتماعی و … اداره میشد. به همین دلیل اگر شهری با کمبود آب مواجه بود، کسی از دولت انتظار اقدام نداشت. بلکه اعیان شهر موظف بودند برای حفر قناتی جدید سرمایه گذاری کنند و البته در قبال آن منافعی ببرند که بیشتر معنوی بود و کمتر مادی؛ چنانکه در تهران قنات حاج علیرضا، قنات صدرآباد، قنات فرمانفرما و… نشان میدهد. اگر زلزله جایی را ویران میکرد، نهادهای اجتماعی براساس الگوهای مرسوم تاریخی بلافاصله عملیات نجات و بازسازی را آغاز میکردند؛ چنانکه کاشان پس از زلزله ابتدای قاجاریه که به کلی ویران شد، ظرف ده سال توسط خود کاشانیان از نو و بلکه زیباتر و نفیستر بازسازی شد. همچنین اکثر ابنيه عامالمنفعه مثل آبانبار و مسجد و جاده و… را متمکنین میساختند؛ برای نمونه آنچه امروز خیابان مفتح نام دارد، در واقع جادهای بود که آقا عبدالباقی ارباب همان زمانها برای تسهیل دسترسی به باغهایش از دروازه دولت تا عباسآباد کشید اما نه تنها شاه و دولتیان بلکه همه تهرانیها تا امروز از آن بهره میبرند.
این موضوع آشکار میسازد که از یک سو مدیریت کشور غیرمتمرکز و از سوی دیگر دایره وظایف دولت بسیار محدود بود؛ آرزویی که امروزه غالب دولتهای جهان تحقق آنرا با رغبت دنبال میکنند. ضمن اینکه این رویه بدنه جامعه را نیز مستقل و قوی میداشت و منافع و افقهای دولت و مردم را در هم میآمیخت.
در واقع مهمترین عامل تفاوت فاحش رقم بودجهها نیز همین دو مسئله است. دولت فعلی پیرو مکتب مدرن “دولت ـ ملت سازی” اروپایی از انقلاب مشروطه پایه گذاری شده و در دوره پهلوی قوام یافته است؛ دستگاهی فراگیر و سلطهجو که همزمان خود را هم قیم و هم مصلح ملت برساخته خویش میداند و بدین مناسبت در تمام جزئیات زندگی آنان، حتی تعداد فرزند و تعیین نامهایی که حق دارند بر آنها بنهند، مداخله میکند. زیرا در ازای این تابعیت به مردم مدارک هویت، خدمات اجتماعی، و پشتیبانی قانونی عرضه میکند.
دولتهای معاصر ایران، حتی فراتر از بسیاری کشورها، به جای ملت تعداد زیادی کمپانی تاسیس کرده و به فعالیت در تمام عرصهها – از تعلیمات و ساخت تاسیسات زیربنایی و روبنایی گرفته تا تولید و عرضه حاملهای انرژی و کالاهای مصرفی و پرداخت پول توجیبی ۔ مشغولند. در نتیجه از یک سو روز به روز وظایف و مسئولیتهای خود را علیرغم دهها سال صحبت از کوچکسازی دولت، افزایش داده و از سوی دیگر توقعات ملت را بالا برده و در عین حال از مردم سلب اختیار کرده است.
همچنین میل شدید دولت به تمرکزگرایی بخش قابل توجهی از جامعه را به حاشیه رانده است. در نتیجه طی یک سده ملتی که پیشتر صاحبخانهی این سرزمین بود و خود با نهادهای متشکل، و ساز و کارهای آزموده، به حل و فصل تمام مسائل خویش میپرداخت، به گوشه انفعال رانده شده است و کار به جایی رسیده که نقشمایه ذهنیت عموم، معطل دستور یا کمک دولت ماندن است. ظرف همین مدت کوتاه چنان همه بدین وضع خو گرفتهاند که قاعده تاریخی ایفای نقش ملّت در سرنوشت کشور یکسره جای خود را به سهمخواهی از منابعی داده که دولت متولی تقسیم آن است؛ و بدتر آنکه به همین سهم ناچیز هم اکتفا میشود.
“کتابچه” با زبان بیزبانی میگوید که روزگاری نه چندان دور، رویای دولت کوچک و غیرمتمرکزی که امروز بسیاری برای تحقق آن قانع شدهاند، واقعیتی جاری بوده. به عبارت دیگر، این رویایی نیست که تازه برای دستیابی بدان اقدام کنیم بلکه تجربهای ترک شده است که چند هزاره برقرار بوده و با یک سده غفلت نابود نمیشود. کافیست هوشمندانه بدان رجعت کنیم؛ البته نه مطابق با وضع سنه ۱۳۰۴ق بلکه بر اساس اقتضائات روز.