• این آهنگ عارف را به خاطر دارید که می‌گفت:

یه دل میگه برم برمیه دلم میگه نرم نرمطاقت نداره دلم… 

  • زندگی‌ همه‌اش انتخاب و تصمیم‌گیری است:

بله ما در خیلی از مراحل زندگی بر سر دوراهی‌هایی قرار می‌گیریم که یک دلمان می‌گوید انجام بدهیم و یک دلمان می‌گوید اگر انجام بدهی دخلت آمده است! ما فقط به دنیا آمدن و یا نیامدن خودمان را نمی‌توانیم انتخاب کنیم وگرنه مابقی زندگی همه انتخاب است. از انتخاب‌هایی با کوتاه‌دامنه‌، کوتاه‌مدت و با بُرد کوتاه گرفته تا انتخاب‌هایی بلنددامنه، بلندمدت و با بُرد بلند. هرچه عواقب یک انتخاب، تاثیر بلندمدت‌تری بر زندگی ما داشته باشد، آن انتخاب بلنددامنه‌تر، سخت‌تر و پیچیده‌تر خواهد بود. و هر جایی‌که پای انتخابی در میان است، پای تصمیم‌گیری نیز به زندگی ما باز می‌شود. دانشگاه بروم یا نروم؟ ازدواج کنم یا نکنم؟ بچه‌دار بشوم یا نشوم؟ طلاق بگیرم یا نگیرم؟ رای بدهم یا ندهم؟ شغلم را عوض کنم یا نکنم؟ این کار را شروع کنم یا آن کار را؟ در این شهر زندگی کنم یا در آن شهر؟ مهاجرت کنم یا نکنم؟

  • چیزی به نام بدبختی یا خوشبختی و خوش‌شانسی و با بدشانسی وجود ندارد!

چقدر از دهان این و آن شنیدیم و یا خودمان به زبان آورده‌ایم که من آدم بدبخت و یا بدشانسی هستم؟ کافی است کمی بیندیشیم تا دریابیم که این جملات دست‌وپاگیرترین و چرت‌ترین جملات دنیا هستند. هیچ‌چیزی تحت عنوان بدبختی یا خوشبختی و خوش‌شانسی و با بدشانسی وجود ندارد! تنها چیزی که باعث می‌شود ما خوشبخت و خوش‌شانس باشیم، انتخاب‌ها و تصمیم‌های درست و به‌جا هستند. تنها یکی از صدها ارمغان‌ انتخاب‌ها و تصمیم‌های درست، احساس خوشبختی و خوش‌شانسی است. پس باید مراقب باشیم آن‌گاه که بر سر دوراهی قرار گرفته ایم، بهترین انتخاب را انجام داده و بهترین تصمیم را بگیریم.

  • ریشه‌ی کلمه‌ی تصمیم:

(تصمیم) به معنای عزم را جزم کردن است. ریشه‌ی این کلمه از (صم به معنای ناشنوا است) دلیل نام‌گذاری تصمیم به این دلیل است چون شخص در موقع تصمیم‌گرفتن و عزم را جزم کردن گوش خود را از حرف‌های دیگران کرّ می‌کند و به حرف‌های دیگران هیچ اهمیتی نمی‌دهند. پس به همین دلیل به تصمیم، تصمیم می‌گوییم.

  • عواقب و عوارض یک تصمیم:

هر کدام از تصمیم‌هایی که ما در زندگی‌مان می‌گیریم، عواقب و عوارضی دارند. این عواقب می‌توانند کم و زیاد و دارای ماندگاری کم و یا زیاد نیز باشند. هر چه تصمیمی که فرد می‌گیرد، بر روی زندگی افراد بیشتری اثر بگذارد، آن تصمیم عواقب و عوارض بزرگتر و ماندگارتری دارد. تصمیمی که پدر خانواده می‌گیرد بر روی تک‌تک اعضای خانواده‌اش تا روزی که آن‌ها در قید حیات هستند و حتی بر روی نسل‌های بعدی‌اش اثر خواهد گذاشت. تصمیمی که یک رهبر، یک رئیس‌جمهور، یک وزیر، یک نمایتده‌ی مجلس‌، یک فرمانده‌ و یا یک مسئول کشوری و لشکری می‌گیرد، بر روی تاریخ کشوری که در آن زندگی می‌کند و مردمی که در آن کشور در حال زندگی هستند، اثر خواهد گذاشت. پس ای کاش که به جای آن همه اراجیف که در نظام آموزشی به ما یاد می‌دهند و کوچکترین اثری بر زندگی ما ندارد، طرز تصمیم‌گیری درست را به ما می‌آموختند.

  • دو مثال تاریخی از دو شخص بزرگ تاریخ

در ژوئیه ۱۸۳۸، داروین در سوی دیگر اقیانوس اطلس دربارهٔ تصمیمی یادداشت‌برداری می‌کرد که می‌توانست به شکلی غیر مستقیم مسیر تاریخ علم را دگرگون کند. داروین بیست‌ونه ساله بود. دو سال قبل، از سفر افسانه‌ای خود به دور دنیا با کشتی «‌اچ‌ام‌اس بیگل» بازگشته بود و چند ماهی از اولین اشاره به انتخاب طبیعی در دفتر یادداشتش می‌گذشت، البته تا دودهه بعد کشف خود را منتشر نکرد. تصمیمی که در ژوئیه با آن درگیر بود نقشی حیاتی در این تأخیر پرتب‌وتاب داشت، هرچند، اگر بخواهیم دقیق بگوییم، این تصمیم با پرسش‌های علمی درباره خاستگاه گونه‌ها هیچ ارتباطی نداشت. تصمیمی از جنس دیگر بود؛ تصمیمی حیاتی و خطير، اما از نوع فردی: ازدواج بکنم یا نه؟

رویکرد داروین به این تصمیم به شکلی بود که امروزه برای بسیاری از ما آشناست: او فهرستی دوستونی از معایب و مزایا تهیه کرد؛ در دفتر یادداشتش دو صفحه مقابل یکدیگر را به دو ستون تقسیم کرد. در یکی به نفع ازدواج و در دیگری علیه آن استدلال کرد.

او زیر عنوان «ازدواج نکردن» استدلال‌های زیر را ذکر کرد:
داشتن آزادی در رفت‌وآمد به هر جایی که دوست داشته باشم؛
استقلال در تعیین دایره ارتباطات و کوچک‌بودن این دایره؛
گفت‌وگو با افراد کاردان در محافل علمی؛
نبودن اجبار برای دیدار اقوام و توجه به هر چیز بی‌اهمیت؛
متحمل‌نشدن هزینه و اضطراب فرزندداشتن؛
شاید دعوا و مرافعه؛
اتلاف وقت؛
شب‌ها نمی‌توانم مطالعه کنم؛
چاقی و تنبلی؛
اضطراب و مسئولیت؛
پول کمتر برای خرید کتاب و غیره؛
اگر تعداد بچه‌ها زیاد باشد باید برای نان درآوردن سخت کار کنم (کار افراطی برای
سلامتی انسان مضر است)؛
شاید همسرم لندن را دوست نداشته باشد، آن‌وقت مجبورم از وطن دور شوم و
جایگاهم تا حد یک احمق تن‌پرور و بیکاره تنزل می‌یابد.

زیر عنوان «ازدواج کردن» فهرست زیر را نوشت:
بچه‌دارشدن اگر خدا را خشنود می‌کند؛
داشتن همراه همیشگی (و رفیق دوران پیری) که به آدم علاقه‌مند است؛
کسی به آدم عشق می‌ورزد و او را سرگرم می‌کند؛ بالاخره از هم‌نشینی با یک سگ
بهتر است؛
خانه داشتن و این‌که کسی از خانه آدم نگهداری کند؛
لذت موسیقی و گپ و گفت با زن‌ها؛ این چیزها برای سلامتی آدم خیلی خوب است امّا خیلی وقت‌تلف‌کُن است؛
خدای من، نمی‌شود تحمّل کرد که کل زندگی را، مثل زنبور کارگر، کار کرد و کار کرد و بعد هم هیچ. نه … نه … نمی‌شود؛
تصور کن تمام روز را به‌تنهایی در هتل لندن هاوس دودگرفته و کثیف بگذرانی؛
فقط همسری زیبا و ملیح را تصوّر کن که روی مبلی نشسته، آتش روشن و کتاب و شاید موسیقی؛
این تصویر را با واقعیت چرک خیابان گریت مارلبورو در لندن مقایسه کن؛

حساب‌وکتاب احساسی داروین هنوز هم در آرشیو کتابخانه دانشگاه کمبریج نگهداری می‌شود، اما شاهدی نداریم که نشان دهد واقعاً این استدلال‌ها را چطور ارزیابی کرده است. می‌دانیم درنهایت چه تصمیمی گرفت، نه فقط به این خاطر که پایین صفحه نوشته بود نتیجه: «ازدواج ازدواج ازدواج»، بلکه به این خاطر که شش ماه بعد با اِما وِجوود ازدواج کرد. این ازدواج آغاز پیوندی بود که شادکامی بسیاری برای داروین به ارمغان آورد اما دردسرهای فکری بسیاری نیز داشت، زیرا جهان‌بینی علمی لاادریانه او روزبه‌روز بیشتر در تناقض با اعتقادات مذهبیِ اِما قرار می‌گرفت.

تکنیک دوستونی داروین به نامه معروفی باز می‌گردد که نیم‌قرن قبل بنجامین فرانکلین در پاسخ به درخواست مشورت جوزف پریستلی، شیمی‌دان و نظریه‌پرداز سیاسی تندرو، نوشته بود. پریستلی می‌خواست تصمیم بگیرد که شغل پیشنهادی مقام ارل شلبورن را بپذیرد یا نه. مسئله این بود که پذیرش این پیشنهاد مستلزم نقل مکان خانواده‌اش از لیدز به ملک ارل در شرق بات بود. پریستلی از سال‌ها پیش با فرانکلین رفاقت داشت و به همین دلیل در اواخر تابستان ۱۷۷۲ برای او که آن زمان ساکن لندن بود نامه نوشت تا درباره تصمیم شغلی فوری‌اش مشورت بگیرد.
فرانکلین که استاد تکنیک‌های خودبهسازی بود تصمیم گرفت در پاسخ خود جانب هیچ طرفی را نگیرد، بلکه روشی برای تصمیم‌گیری ارائه دهد:

در مسئله‌ای که برای تو آن قدر اهمیت دارد و نظر من را درباره آن پرسیده‌ای، من که مقدمات کافی را در دست ندارم نمی‌توانم راهنمایی ات کنم که قطعاً کدام تصمیم بهتر است، اما اگر دوست داشته باشی روش تصمیم‌گیری را به تو می‌گویم.
این موارد عمدتاً به این خاطر دشوار هستند که وقتی آن‌ها را ارزیابی می‌کنیم، تمام دلایل موافق و مخالف هم‌زمان در ذهن نمی‌آیند، بلکه گاه دلایل موافق و گاه دلایل مخالف نمایان می‌شوند و در هر دو حال دلایل دسته مقابل خارج از دید قرار می‌گیرند. درنتیجه اهداف و تمایلات مختلفی به سراغمان می‌آیند و به‌این‌ترتیب هر زمان یک دسته بر دیگری غالب می‌شود و ما دچار عدم قطعیتی می‌شویم که زندگی‌مان را فلج می‌کند.
برای غلبه بر این شرایط، روش من این است که یک صفحه کاغذ را به دوستون تقسیم می‌کنم. بالای یکی می‌نویسم موافق و بالای دیگری می‌نویسم مخالف. سپس،طی دو سه روز تأمل، زیر هر عنوان اشاره‌هایی به انگیزه‌های مختلف را یادداشت می‌کنم، همان اشاراتی که در زمان‌های مختلف درباره مزایا و معایب مسئله به ذهنم خطور می‌کنند. وقتی این‌گونه همۀ آن‌ها را در یک نظر در مقابل خود دارم. می‌کوشم وزن هر یک را تخمین بزنم و وقتی دو مورد هم‌وزن در دو ستون می‌بینم هر دو را پاک می‌کنم. اگر یک دلیل موافق پیدا کنم که با دو دلیل مخالف هم‌وزن است، هر سه را پاک می‌کنم. اگر به این نتیجه برسم که دو دلیل موافق با سه دلیل مخالف هم‌وزن است، هر پنج مورد را حذف می‌کنم؛ بدین شکل که جلو می‌روم بالاخره متوجه می‌شوم موازنه چطور برقرار می‌شود و سپس اگر بعد از یکی دو روز تأمل هیچ‌چیز جدیدی اتفاق نیفتد که برای هر طرف اهمیت داشته باشد، به این شکل به نتیجه‌گیری قطعی می‌رسم.
درست است که وزن دلایل را نمی‌توان با دقت کمیت‌های جبری تعیین کرد، اما فکر می‌کنم وقتی هر یک جداگانه و در قیاس با یکدیگر ارزیابی می‌شوند و بعد روی صفحه مقابل من قرار می‌گیرند، بهتر می‌توانم قضاوت کنم و احتمالاً عجولانه قدم برنمی‌دارم، درواقع از این معادله‌سازی سود بسیار برده‌ام. این را می‌توان جبر اخلاقی یا آینده‌نگرانه نام نهاد.

دو مثالی که در بالا آوردم و متن زیر از کتاب «دوراندیشی: چگونه درباره مهم‌ترین مسائل زندگی تصمیم بگیریم؟» نوشته‌ی «استیون جانسون» و با ترجمه‌ی «نجمه رمضانی»، انتخاب شده است.

مانند بیشتر فهرست‌های دست‌نوشته موافق و مخالف که از آن زمان تا کنون تهیه شده‌اند، فهرست بلندبالای «ازدواج کردن/ازدواج نکردن» داروین هم ظاهراً از پیچیدگی «جبر اخلاقی» فرانکلین بهره‌ای نداشت. فرانکلین از تکنیک ابتدایی اما همچنان پرقدرت «وزن کردن» استفاده می‌کرد که نشان می‌دهد برخی استدلال‌ها خواه‌ناخواه از بقیه معنادارترند. در رویکرد فرانکلین مرحلهٔ «موازنه» به اندازۀ مرحلۀ اولیۀ نوشتن موارد در هر ستون اهمیت دارد. اما ظاهراً داروین با تکیه بر نوعی حدس و گمان وزن هر مورد را محاسبه کرده است و لابد به این نتیجه رسیده که در بلندمدت بچه‌داشتن برایش از «گفت‌وگو با افراد کاردان در محافل علمی» مهمتر است. طبق یک محاسبه عددی ساده، در ستون «ازدواج نکردن» داروین پنج مورد بیشتر ذکر شده و بااین‌همه ظاهراً جبر اخلاقی ذهن او به تصمیمی قاطع در موافقت با ازدواج رسیده است.

به نظرم بیشتر ما، در بزنگاه‌های مختلف زندگی شخصی و حرفه‌ای خود فهرست‌های مزایا و معایبی را یادداشت کرده‌ایم (یادم می‌آید دبستان که می‌رفتم، پدرم این روش را با یادداشت در یک دفترچه قطع رحلی زردرنگ به من آموخت). اما موازنه فرانکلین، اینکه استدلال‌های هم‌وزن را حذف کنیم، تا حد زیادی در دل تاریخ گم شده است. فهرست مزایا و معایب، در ساده‌ترین شکل خود، غالباً بالابردن ستون استدلال‌ها و انتخاب ستون بلندتر است. اما فارغ از این‌که تکنیک‌های پیشرفته‌تر فرانکلین را به کار می‌بندید یا خیر، فهرست مزایا و معایب همچنان یکی از تکنیک‌هایی است که به تنهایی کمک می‌کند درباره تصمیمات پیچیده و قاعدتاً بسیار دشوار قضاوت کنیم. از نظر بسیاری از ما، «علم» تصمیم‌گیری‌های دشوار، طی دو قرن، پیشرفت چندانی نداشته است.

  • باریک‌اندیشی
به تصمیمی مشابه تصمیم داروین یا پریستلی در زندگی خود از نو بیندیشید مثلاً زمانی که داشتید ارزیابی می‌کردید که شغلی راحت اما کسل‌کننده را ترک کنید و به سراغ استارتاپی بروید که چندان پیش‌بینی‌پذیر نبوده، یا زمانی که با تصمیمی درباره انتخاب یک فرایند پزشکی دست‌وپنجه نرم می‌کردید که ترکیب پیچیده‌ای از خطر و فایده را در خود داشته، یا وقتی باید تصمیمی می‌گرفتید که در حوزه‌ای عمومی تأثیرگذار بوده، مثلاً رأی دادن در رفراندوم برگزیت یا اعلام نظر دربارۀ استخدام دبیری جدید در مقام یکی از اعضای هیئت مدیره مدرسه. آیا در این مواقع برای رسیدن به تصمیم تکنیکی داشته‌اید؟ یا تصمیمتان تنها در پی یک سلسله گفت‌وگوهای غیررسمی و حلاجی زمینه‌ای شکل گرفته؟ فکر کنم بیشتر ما به شیوۀ دوم عمل کرده‌ایم؛ در بهترین حالت، تکنیک‌های ما چیزی شبیه یادداشت‌نویسی داروین در دوستون روی یک تکه کاغذ بوده است که در نهایت به برگزیدن ستون بلندتر ختم شده است.

فن انتخاب دوراندیشانه-تصمیماتی که لازم است مدتی طولانی درباره‌شان تأمل کنیم، تصمیماتی با عواقب چندساله یا حتی چندقرنی… مهارتی است که همواره به شکل عجیبی از آن غفلت شده است. فهرست بلندبالای مهارت‌هایی را به خاطر بیاورید که به دانش‌آموزان دبیرستانی می‌آموزیم: فاکتورگیری در معادلات درجه‌دو، رسم نمودار چرخه سلولی، نوشتن اولین جمله پاراگراف؛ با مهارت‌هایی را که با اهداف شغلی بالاتر به آن‌ها می‌آموزیم؛ برنامه‌نویسی رایانه یا برخی تخصص‌های مکانیکی. اما هیچ‌وقت دوره‌ای را نمی‌بینید که مختص هنر و دانش تصمیم‌گیری باشد، با‌اینکه توانایی تصمیم‌گیری آگاهانه و خلاقانه مهارتی است که در تمام وجوه زندگی ما کارایی دارد: محیط کاری‌مان، نقشمان در خانواده در مقام والد یا عضو دیگری از آن، زندگی مدنی‌مان در نقش رأی‌دهنده، فعال یا مقام منتخب، و جنبه اقتصادی وجودمان زمانی که بودجه ماهانه خود را مدیریت یا برای بازنشستگی برنامه‌ریزی می‌کنیم.

  • حُسن ختام: آهنگ دوراهی

دسته بندی شده در:

برچسب ها:

, , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , ,