• چند روز پیش موقع خواندن کتاب☆ ” چرا می‌نویسم؟” نوشته‌ی “جورج ارول” رسیدم به اینجا:

نگارش این کتاب را زیر آوای بمب‌های آلمانی آغاز کردم و هم‌اکنون که این فصل را می‌نویسم هیاهوی گلوله‌ها بیداد می‌کند. آتش زردرنگ سلاح‌ها آسمان را روشن می‌کند؛ تراشه‌های فلز و چوب تق‌تق‌کنان، بر بام خانه‌ها فرود می‌آید و پل لندن در حال فروریختن، فروریختن، فرو ریختن است. هر کس که می‌تواند نقشه بخواند، می‌داند که ما در خطر بزرگی هستیم. البته منظور من این نیست که ما شکست خورده‌ایم و یا ناچار به شکست هستیم؛ حقیقت این است که سرانجام این جنگ، تا اندازه زیادی، به خواست خود ما بستگی دارد. اما مشکل آن است که در این زمان، خر ما در گل فرو رفته است؛ گلی به عمق شش پا که نتیجه اعمال حماقت بار ماست. اعمال حماقت‌باری که همواره مرتکب شده‌ایم و هنوز هم در پی ارتکاب آن‌ها هستیم و در نهایت، اگر بی‌درنگ روش‌های خود را اصلاح نکنیم، خر ما در گل خفه خواهد شد.

  • خوب که چی بشود؟  

این بخش از کتاب جورج ارول مرا به این فکر فرو برد که هیچ‌کس نمی‌تواند آنچه امروز در فلسطین و مخصوصاً غزّه می‌گذرد را به درستی کسانی که در آنجا زندگی می‌کنند و در این مدت عزیزانشان را از دست داده و بی‌خانمان شده‌اند، روایت کند.

  • وضعیت امروز نوار غزّه را چه کسانی می‌توانند به طور دقیق و صحیح در تاریخ ثبت کنند؟

کسانی از اهالی همان سرزمین که قلم به دست بگیرند و این لحظات را حتی اگر شده است در زیر آوای بمب‌ها، راکت‌ها و هیاهوی گلوله‌ها، به طور صحیح ثبت و ضبط کنند.

  • چرا آن‌ها؟

تا در آنچه به دست فرزندان و آیندگان سرزمینشان می‌رسد، قلب و دغلی صورت نگیرد.

  • اگر ننویسند چه می‌شود؟

کسانی‌که تاریخ را خوانده‌اند خوب می‌دانند که اگر داستانشان را خودشان با قلم خودشان و به صورت درست ننویسند، دیگران داستان آن‌ها را با قلب و دروغ و هر طور که خودشان بخواهند، خواهند نوشت.

  • کدام دیگران؟

همان دیگرانی که با قدرت رسانه‌های دروغ‌پردازشان می‌توانند، شهید را قاتل، ظالم را مظلوم و رزمندگان حماس و جبهه مقاومت را تروریست و رژیم غاصب را حق‌به‌جانب جا بزنند.

  • حُسن ختام: به نقل از کتاب ” چرا می‌نویسم؟” نوشته‌ی “جورج ارول” 

هنگامی که آغاز به نوشتن کتابی می‌کنم، به خود نمی‌گویم که می‌خواهم اثری هنری بیافرینم. من می‌نویسم چون دروغ‌هایی وجود دارند که پی افشای آن‌ها هستم؛ حقایقی هستند که می‌خواهم توجه همه را به آن‌ها جلب کنم و دغدغه‌ی اولیه‌ام، این است که گوشی شنوا بیابم؛ در عین حال، قادر نیستم کتاب و یا حتی مقاله‌ای بلند برای مجلّه‌ای بنویسم که از زیبایی‌شناختی بی‌بهره باشد. 

☆ توجه: دوستانی که به نوشتن و نویسندگی علاقه‌مند هستند، به تصوّر این‌که این کتاب صرفاً درباره‌ی نویسندگی است سراغ این کتاب نروند. در این کتاب، نویسنده مطالبی درباره‌ی نویسندگی نوشته است ولی بیشتر یک مانیفستی سیاسی است تا یک کتاب صرف درباره‌ی نویسندگی. شاید در یادداشت‌های بعدی باز هم به این کتاب اشاره کنم.

 

دسته بندی شده در: