زبان بینالمللی کودکی!
عجیب است ولی اگر از هر زبان، از هر قوم و از هر لهجه و گویشی کودکی را انتخاب و همه را کنار هم جمع کنیم، بدون هیچ مشاجره و چالش جدّیای با یکدیگر بازی و تفریح کرده و به شادی و شعف مشغول میشوند. کودکان دغدغهها و فهم یکسانی از محیط پیرامونشان دارند و زبان بدنی بسیار شبیه به هم. و همین باعث میشود که بدون اینکه حتی نیازی به فهم زبان هم داشته باشند، بتوانند همدیگر را راحت درک کرده و حرف دل هم را خیلی آسان بفهمند. برعکس ما بزرگترها که حتی اگر باهم همزبان نیز باشیم، کمتر به درک هم نائل خواهیم آمد!
این یادداشت را با نقل قول جالب و مرتبطی از یک کتاب تمام میکنم.
- به نقل از کتاب “یاد شهرزاد؛ چهل خاطره از قصه و قصهگویی” به کوشش “سیدعلی کاشفی خوانساری” | بخش “قصهها” از “غلامرضا امامی”:
بگذارید خاطرهای را برایتان بازگویم… چند سال پیش به نمایشگاه صنایع دستی فلورانس ایتالیا رفته بودیم پسرم امید پنج ساله بود. در ازدحام نمایشگاه ناگهان گم شد. من و مادرش نگران شدیم کجا رفت؟… با نگرانی این طرف و آن طرف میرفتیم به پلیس خبر دادیم… با دلواپسی و غمی سنگین در پی او گشتیم.
ساعتی گذشت. ناگهان دیدم امید با پسرکی رنگینپوست با هم کنار حوض نمایشگاه قدم میزدند، صحبت میکردند و میخندیدند. با دیدنش انگار دنیا را به ما دادند. آن پسرک از افریقا آمده بود، نه ایتالیایی میدانست و نه فارسی. از امید پرسیدم: «بابا، با این پسر چی میگفتی؟» گفت: «از نمایشگاه تعریف میکردیم هر دومون از اینجا خوشمون اومده بود.» به چه زبانی؟ نپرسیدم و نمیدانم.