با خودم میگویم دیگر زمانه، زمانهی حاتم طائی نیست، کسی هم مانند ائمه و معصومین علیهالسلام، بخشنده نیست، پتر خباز هم که فقط یک قصه است! و ناگهان به واسطهی مطالعهی یک کتاب، با نامسلمان از من مسلمانتری(!) آشنا میشوم که تمام ثروت خود را بخشیده و باز هم احساس کرده کم است. برای همین رفته یکی از کلیههایش را هم بخشیده و گفته است: اگر کلیهام را اهدا نمیکردم، معنیاش این بود که زندگیام را مهمتر از زندگی ۴۰۰۰ نفر غریبه میدانستم!
کتاب
دوشیدن پستان یک بُز و چیدن چند شاخه گل رُز!
ترجیح شما برای فراموشی چیست؟ استفاده از مواد مخدر و مشروبات الکلی؟ دیدن فیلم و یا شنیدن موسیقی؟ خرید و فروش سکه و طلا و ارز؟ خواندن کتاب؟ لاسزدن با جنس مخالف؟ به راه انداختن جنگ و کُشتار؟ ساخت و فروش اسلحه؟ و یا دوشیدن پستان یک بُز و چیدن چند شاخه گل رُز؟! زورتان به کدام فراموشی میرسد؟! کدام فراموشی را مناسب امکانات، پُست و مقام و حال و احوال خود میدانید؟
آموزش تکنیکها و ترفندهای شگفتانگیز فریب | بخش دوم: تکنیک “فوریت”
تکنیک فوریت، یکی از همان تکنیکهایی است که خیلی از سایتهای فروش کالا و خدمات، با استفاده از آن ما را گول میزنند تا کالا و خدماتی که نیاز نداریم را بخریم. یکی از همان تکنیکهایی است که با استفاده از آن ما را در مذاکرات تحت فشار قرار میدهند تا به خواستههایشان برسند. یادگیری این تکنیک، از یک سو به ما کمک میکند تا دیگران نتوانند برای رسیدن به خواستههایشان، به راحتی ما را تحت فشار قرار دهند و از سوی دیگر به ما کمک میکند تا راحتتر بتوانیم به خواستههای خودمان (که امیدوارم خواستههای خوب و خداپسندانه باشند، نه خواستههای بد و شیطانپسندانه) برسیم.
در این سلسله یادداشت قصد دارم دربارهی انواع و اقسام تکنیکها و ترفندهای شگفتانگیز و مرموز فریب بنویسم. البته نه برای اینکه یاد بگیریم دیگران را فریب بدهیم، برای اینکه یاد بگیریم از دیگران فریب نخوریم! در بخش اول، دربارهی روانشناسی تاریک و سهگانهی تاریک در شخصیت هر فرد نوشتهام تا ذهن شما را برای یادداشتهای بعدی آماده کنم. خواهش میکنم اگر میخواهید از این دنیای وانفسا، روح و جانِ سالم به در ببرید و از آسیبهای عجیب و غریب و پیچیدهی آن در امان بمانید، با دستانداز همراه باشید. متشکرم.
تجاوز فرهنگی، انحطاط فرهنگی، سرگردانی فرهنگی و بالاخره پارگی فرهنگی!
حکایت تلخ و جگرسوز دختران و پسران نوجوان و جوانی که کسی یا کسانی با آنها رابطه جنسی مقعدی برقرار کرده و موقع استخدام و یا ازدواج، ناگهان نگران شدهاند که مبادا این رابطه کشف و آبروریزی شود! آیا داماد میتواند برای سالم بودن مقعد عروس، از پزشکی قانونی درخواست گواهی کند؟ آیا موقع استخدام در مشاغل نظامی، سالم بودن مقعد را بررسی میکنند؟ رابطه جنسی مقعدی بعد از چند بار و بعد از گذشت چه مدت زمانی معلوم میشود؟! آیا علائم رابطهی جنسی مقعدی قابل درمان و برطرفشدنی است؟! ?
انسان معتقد و مسئول برای دشنامهایش نیز ارج و حرمت قایل است!
یکبار وقتی افلاطون داشت از کوچهای عبور میکرد دید که دو نفر دارند تلاش میکنند تا همدیگر را بکشند. افلاطون با عصبانیت و خیلی خودمانی خطاب به آنها گفت: «منم افلاطون، دو دقیقه دست بردارید و بذارید من بیام لاتون!» و بعد هم خیلی شیک و مجلسی ادامه داد… !
چرند و پرندهای انگیزشی خانم لوئیز هی!
یک گفتوگوی خیالی بین یک قاضی و متهم، کمی از تجربهی کاری خودم و بخشی از کتاب «شفای زندگی» نوشتهی خانم «لوئیز ال.هی» را برای شما میآورم. لوئیز ال.هی، تنها یکی از هزاران نویسندهای است که سعی میکند به ما یاد بدهد: با تلقین کردنهای الکی سر خودمان را شیره بمالیم، تا تمام کارهایمان درست شود و بتوانیم طعم شیرین موفقیت را بچشیم!
از بس لهو و لعب و مغازلات زنان و پسران را دیدیم، نتوانستیم تا صبح بمانیم!
بخشی از کتاب «بند بندِ سرگذشتم» که حاوی خاطرات «محمدحسین کاشفالغطاء» است را در این یادداشت آوردم. بخشی جالب که مربوط به کرج قدیم (تقریباً یک قرن پیش) است. این جملهای هم که در تیتر یادداشت میبینید، جزو همان بخش است!
آنروز، همینجور که از آن مغازه و اعلامیهها فاصله گرفتم به یاد کارتهای بازی زمان کودکیام افتادم. کارتهای ماشینی که هماندازه بودند ولی روی هر کدام تصویر ماشینی بود که نه قیمتشان هماندازه بود، نه کیفیتشان و نه وضع زندگی صاحبشان. به عنوان مثال روی یکی، تصویر یک بنز بود که زیر پای یک معمار سرمایهدار بود و روی دیگری تصویر یک پیکان که زیر پای یک مرد عیالوار و مستاجر که باید از صبح تا شب با آن کار میکرد تا بهزور میتوانست قسط آن ماشین و خرج زندگیاش را در بیاورد.
شرح ماجرای عجیب دفع توطئهای که به احتمال زیاد توهّم نبود!
گمان خوشبینانهام این است که چون در چندسال اخیر، کلّی یادداشت در صفحهی ویرگولم نوشتهام که به طور مستقیم و یا غیرمستقیم و با لحنها و شیوههای مختلف به «سواد رسانهای» مربوط میشده، یک نفر از کسانی که مرا میشناخته، قصد داشته است که بنده را مورد آزمایش قرار بدهد (میخواسته دستانداز را دست بیندازد!) و گمان بدبینانهام این است که فردی، به دلیل بحث و جدلهای این چند سال، قصد داشته به نحوی انتقام بگیرد و یا اینکه پای کلاهبرداری اینترنتی، فیشینگ و توطئههایی دیگری در کار بوده است. خدا را شکر که هر چه بود، به خیر گذشت.