ترجیح شما برای فراموشی چیست؟ استفاده از مواد مخدر و مشروبات الکلی؟ دیدن فیلم و یا شنیدن موسیقی؟ خرید و فروش سکه و طلا و ارز؟ خواندن کتاب؟ لاسزدن با جنس مخالف؟ به راه انداختن جنگ و کُشتار؟ ساخت و فروش اسلحه؟ و یا دوشیدن پستان یک بُز و چیدن چند شاخه گل رُز؟! زورتان به کدام فراموشی میرسد؟! کدام فراموشی را مناسب امکانات، پُست و مقام و حال و احوال خود میدانید؟
زندگی
تجاوز فرهنگی، انحطاط فرهنگی، سرگردانی فرهنگی و بالاخره پارگی فرهنگی!
حکایت تلخ و جگرسوز دختران و پسران نوجوان و جوانی که کسی یا کسانی با آنها رابطه جنسی مقعدی برقرار کرده و موقع استخدام و یا ازدواج، ناگهان نگران شدهاند که مبادا این رابطه کشف و آبروریزی شود! آیا داماد میتواند برای سالم بودن مقعد عروس، از پزشکی قانونی درخواست گواهی کند؟ آیا موقع استخدام در مشاغل نظامی، سالم بودن مقعد را بررسی میکنند؟ رابطه جنسی مقعدی بعد از چند بار و بعد از گذشت چه مدت زمانی معلوم میشود؟! آیا علائم رابطهی جنسی مقعدی قابل درمان و برطرفشدنی است؟! ?
آنروز، همینجور که از آن مغازه و اعلامیهها فاصله گرفتم به یاد کارتهای بازی زمان کودکیام افتادم. کارتهای ماشینی که هماندازه بودند ولی روی هر کدام تصویر ماشینی بود که نه قیمتشان هماندازه بود، نه کیفیتشان و نه وضع زندگی صاحبشان. به عنوان مثال روی یکی، تصویر یک بنز بود که زیر پای یک معمار سرمایهدار بود و روی دیگری تصویر یک پیکان که زیر پای یک مرد عیالوار و مستاجر که باید از صبح تا شب با آن کار میکرد تا بهزور میتوانست قسط آن ماشین و خرج زندگیاش را در بیاورد.
شرح ماجرای عجیب دفع توطئهای که به احتمال زیاد توهّم نبود!
گمان خوشبینانهام این است که چون در چندسال اخیر، کلّی یادداشت در صفحهی ویرگولم نوشتهام که به طور مستقیم و یا غیرمستقیم و با لحنها و شیوههای مختلف به «سواد رسانهای» مربوط میشده، یک نفر از کسانی که مرا میشناخته، قصد داشته است که بنده را مورد آزمایش قرار بدهد (میخواسته دستانداز را دست بیندازد!) و گمان بدبینانهام این است که فردی، به دلیل بحث و جدلهای این چند سال، قصد داشته به نحوی انتقام بگیرد و یا اینکه پای کلاهبرداری اینترنتی، فیشینگ و توطئههایی دیگری در کار بوده است. خدا را شکر که هر چه بود، به خیر گذشت.
به کدام کشف حجاب دلخوشی؟
چرا آقای رئیسی با مترو به کرج رفت؟!
نویسندهی این یادداشت، نه بعنوان یک کارشناس، بلکه به عنوان شهروند معمولی، نه در مقام قضاوت، بلکه در مقام تردید، بیم آن دارد که آقای رئیسی را به عمد با مترو به کرج برده باشند تا متوجه آن وضعیت ورودی زشت و اسفناکِ شهر کرج نشود. و البته تردیدی ندارم که آقای رئیسی را حتی از نزدیکی اسلامآباد (همان خرابهای که اسمش را اسلامآباد گذاشتهاند!) رد نکردهاند تا متوجه خیلی از چیزهایی که باید بشود، نشود. چیزهایی مانند نقش مسئولان، فرماندارها، استاندارها و شهرداران بیکفایت پیدرپی، بر روی یک شهر بزرگ.
چرا گاوها نمیتوانند پرواز کنند؟!
کرمهای گلوگاه!
چرا هر کس و ناکسی نمیتواند هر کاری را به این بهانه که دوست دارد و دلش میخواهد انجام بدهد و کلمهی زیبای “آزادی” را در توجیه رفتارهای غیرقابل قبولش سر ببرد؟!
چه خبر از سایز سینهی “نامی”؟! ?
هشدار در خصوص اینکه سطح دغدغۀ نسل امروز دارد در حد خطرناکی به ابتذال میل میکند که اگر مراقب نباشیم که متاسفانه حداقل تا الان آنطور که باید و شاید مراقب نبودهایم، عواقب این ابتذال گریبان کشورمان را بدجوری خواهد گرفت. ابتذالی که میتواند مسائل مهم مملکت را برای او بیاهمیت و فاقد ارزش افزوده جلوه دهد و مسائل پیش پا افتاده و مبتذل را برای او، مهم و قابل توجه جلوه دهد. ابتذالی که نه تنها دیگر نخواهد گذاشت شهید همّتها، شهید زینالدینها، شهید هادیها و شهید حججیها تکرار و تکثیر شوند، بلکه باعث میشود مورد تمسخر و هجو نیز قرار بگیرند.
بازار پُر رونق فروش عروسکهای سکسی در جمهوری اسلامی ایران!
یادداشتی کوتاه دربارهی تجاوز فرهنگی که هر لحظه به شکلی بت عیار بر میآید! بیایید به سادگی از کنار اتّفاقات ضدفرهگی و ضددینی نگذریم. نگوییم فایدهای ندارد، کسی گوش نمیدهد. حتی اگر شده است یک سنگ به سمت تسلیحات مدرن و ضدفرهنگی دشمن که مواضع فرهنگی ما را به بمب و گلوله بستهاند پرتاب کنیم تا فردا از شدت پشیمانی برای این خیانت ناخواسته و یا از روی جهل، سرمان را به دیوار نکوبیم و خودمان را از بلندترین ساختمان شهر به پایین پرت نکنیم! البته پشیمانی نیز سعادتی است که نصیب هر کسی نمیشود! هر چند سودی ندارد!