یکبار وقتی افلاطون داشت از کوچهای عبور میکرد دید که دو نفر دارند تلاش میکنند تا همدیگر را بکشند. افلاطون با عصبانیت و خیلی خودمانی خطاب به آنها گفت: «منم افلاطون، دو دقیقه دست بردارید و بذارید من بیام لاتون!» و بعد هم خیلی شیک و مجلسی ادامه داد… !
افلاطون
2 مقاله
2
گور پدرِ کتاب!
27 دقیقه زمان مطالعه
4
27 دقیقه زمان مطالعه
4
صفحه 1 از 1