بیایید فرض کنیم که جهنم با آن همه ترسناکی و وحشتناکیاش، آتشی به اندازهی آتش یک چوب کبریت داشته باشد. مگر نه این است که آتش یک چوب کبریت هم برای سوزاندن یک جنگل کافی است؟ مگر نه این است که ما حتی آتش یک چوب کبریت را هم نمیتوانیم تاب بیاوریم، پس چرا اینقدر به گناه اصرار میورزیم؟ بیایید گستاخانه و دور از جان، مانند یک کافرِ محتاط(!) تصوّر کنیم که تمام آیات قرآن و روایاتی که در وصف جهنم آمده است، به اندازهی آتش یک چوب کبریت درست هستند. آیا از همان میزان صحت نیز نباید ترسید؟ پس ما را چه شده است که این روزها حتی به اندازهی آتش همان یک چوب کبریت هم از جهنم نمیهراسیم؟!
زندگی
خنده قوز در نمیآورد!
دندانها مصنوعی میشوند. موها کاشته میشوند. انگشتها، عصایی را به یاری میگیرند. چشمها، عینکی را به کمک میگیرند و کمر قوز در میآورد. ولی خنده، همچنان همان خنده باقی میماند. خنده، دندان مصنوعی نمیگذارد. خنده، عصایی به دست نمیگیرد. خنده، ضعیف نمیشود و عینکی نمیزند. خنده، چروک نمیشود و کرم ضد چروکی نمیزند. خنده، قوز در نمیآورد. خنده، همچنان خنده باقی میماند و البته گریه نیز هم!
نه! تو هرگز نمیتوانی بفهمی چه احساسی دارد تا وقتی که برای خودت اتفاق بیفتد!
ای خانوادههای شهداء!، ای مردم جنگزده!، ای مردم سیلزده!، ای مردم زلزلهزده!، ای دختران هتکحرمتشده!، ای گرسنگان!، ای تشنگان!، ای بیخانمانها!، ای کارتنخوابها!، ای پسران و دختران جوانی که دوست دارید ازدواج کنید و سر و سامان بگیرید ولی نمیتوانید!، ای آنها که دارید شرمندهی خانوادهتان میشوید!، ای در راهماندگان!، ای واماندگان!، ای یتیمان!، ای بینوایان!، ای…!، ای هر کسی به جز خودم! اگر روزی به شما گفتم که درکتان میکنم، در پاسخ به این حرفم، با صدایی بلند و محکم بگویید: «تو غلط کردی و هفت جدّ و آبادت!»
دوشیدن پستان یک بُز و چیدن چند شاخه گل رُز!
ترجیح شما برای فراموشی چیست؟ استفاده از مواد مخدر و مشروبات الکلی؟ دیدن فیلم و یا شنیدن موسیقی؟ خرید و فروش سکه و طلا و ارز؟ خواندن کتاب؟ لاسزدن با جنس مخالف؟ به راه انداختن جنگ و کُشتار؟ ساخت و فروش اسلحه؟ و یا دوشیدن پستان یک بُز و چیدن چند شاخه گل رُز؟! زورتان به کدام فراموشی میرسد؟! کدام فراموشی را مناسب امکانات، پُست و مقام و حال و احوال خود میدانید؟
آموزش تکنیکها و ترفندهای شگفتانگیز فریب | بخش دوم: تکنیک “فوریت”
تکنیک فوریت، یکی از همان تکنیکهایی است که خیلی از سایتهای فروش کالا و خدمات، با استفاده از آن ما را گول میزنند تا کالا و خدماتی که نیاز نداریم را بخریم. یکی از همان تکنیکهایی است که با استفاده از آن ما را در مذاکرات تحت فشار قرار میدهند تا به خواستههایشان برسند. یادگیری این تکنیک، از یک سو به ما کمک میکند تا دیگران نتوانند برای رسیدن به خواستههایشان، به راحتی ما را تحت فشار قرار دهند و از سوی دیگر به ما کمک میکند تا راحتتر بتوانیم به خواستههای خودمان (که امیدوارم خواستههای خوب و خداپسندانه باشند، نه خواستههای بد و شیطانپسندانه) برسیم.
در این سلسله یادداشت قصد دارم دربارهی انواع و اقسام تکنیکها و ترفندهای شگفتانگیز و مرموز فریب بنویسم. البته نه برای اینکه یاد بگیریم دیگران را فریب بدهیم، برای اینکه یاد بگیریم از دیگران فریب نخوریم! در بخش اول، دربارهی روانشناسی تاریک و سهگانهی تاریک در شخصیت هر فرد نوشتهام تا ذهن شما را برای یادداشتهای بعدی آماده کنم. خواهش میکنم اگر میخواهید از این دنیای وانفسا، روح و جانِ سالم به در ببرید و از آسیبهای عجیب و غریب و پیچیدهی آن در امان بمانید، با دستانداز همراه باشید. متشکرم.
تجاوز فرهنگی، انحطاط فرهنگی، سرگردانی فرهنگی و بالاخره پارگی فرهنگی!
حکایت تلخ و جگرسوز دختران و پسران نوجوان و جوانی که کسی یا کسانی با آنها رابطه جنسی مقعدی برقرار کرده و موقع استخدام و یا ازدواج، ناگهان نگران شدهاند که مبادا این رابطه کشف و آبروریزی شود! آیا داماد میتواند برای سالم بودن مقعد عروس، از پزشکی قانونی درخواست گواهی کند؟ آیا موقع استخدام در مشاغل نظامی، سالم بودن مقعد را بررسی میکنند؟ رابطه جنسی مقعدی بعد از چند بار و بعد از گذشت چه مدت زمانی معلوم میشود؟! آیا علائم رابطهی جنسی مقعدی قابل درمان و برطرفشدنی است؟! ?
شما نباید من را به خاطر خدا کتک بزنید!
آیا با کتک میتوان یک نفر را به کیش و آیین خاصی رهنمون کرد؟ | با ذکر بخشهایی از داستان “تغییر کیش یهودیان” نوشتهی “فیلیپ راث” و خاطرهای واقعی از دوست خوبم “علی دادخواه”
همان بهتر که بیصدا، بشکند!
هر چه که بشکند از ارزش آن کم میشود ولی دل که بشکند، تازه قیمت پیدا میکند. دل، هر چه شکستهتر، با ارزشتر. یک انسان صاحبدل، دل شکستهاش را با تمام ذخایر طلا و ارزش دنیا، عوض نمیکند. چرا که او میداند که دل شکستهاش، چقدر به محبوب و معشوقش نزدیک است. بیهوده نیست که استخوان آدم اگر بشکند، ترمیم مییابد. ولی دل شکسته، هرگز مرمّت نمییابد. استخوان، پیوستگی را دوست دارد و دل، شکستگی را!
نگویید بیغیرتی، بگویید کاکولدیسم یا اختلال فاختهگری!
وقتی معنا و معنویت، “مختل” شود، اسم تمام رفتارها هم کمکم “اختلال” میشود! و اینکه: روی انواع و اقسام بیغیرتی، اسمهای خارجی مثل کاکولدینگ و تریسام و… بگذارید، تا خیلی قشنگ و ملیح، قبحش بریزد! رواج لاشیگری که نباید خیلی علنی باشد!